توجه

بازدید کننده محترم ، این سایت به همراه دامنه ، با سامانه مدیریت محتوا (CMS) دروپال Drupal با کلیه امکانات ، واگذار می شود . در صورتی که فعالیت های شغلی یا کسب و کار مرتبط دارید برای نقل و انتقالات دامنه و وب سایت به شکل کامل با شماره تماس 09388760510 یا 09126116240 تماس بگیرید و در صورت عدم پاسخگویی در تلگرام یا واتس آپ پیام بگذارید .

اطلاعات کلی : 

نام دامنه : irinvent.ir

توضیح مفهوم دامنه : ir مخفف iran (ایران) – invent = اختراع

نام سایت : مرجع ابداعات و اختراعات ایران

مدل فعالیت : درج ابداعات و اختراعات داخلی ، اطلاع رسانی برای تامین کالا یا خدمات ابداعی ، ثبت نام مخترعین و مبتکرین برای تبلیغات محصول و خدمات نوآورانه ، نشریه الکترونیکی ادواری معرفی ابداعات ، شرکت در نمایشگاه ابداعات و اختراعات سالیانه بنیاد ملی نخبگان و انجمن مخترعین ایران و ... و ارائه گزارش از اختراعات موجود

مدت زمان اعتبار دامنه : 29-01-2020 مصادف با چهارشنبه، ۹ بهمن ۱۳۹۸

قدمت دامنه : 8 سال (زمان ثبت اولیه : 2011-01-15 مصادف با شنبه، ۲۵ دی ۱۳۸۹)

عبد الرّحمن جامی

پیغام خطا

  • Notice: Trying to access array offset on value of type bool in simplenews_newsletter_defaults() (line 456 of /home/irinvent/domains/irinvent.ir/public_html/sites/all/modules/simplenews/simplenews.module).
  • Notice: Trying to access array offset on value of type null in simplenews_newsletter_defaults() (line 456 of /home/irinvent/domains/irinvent.ir/public_html/sites/all/modules/simplenews/simplenews.module).
  • Notice: Undefined index: article in addtoany_entity_view() (line 37 of /home/irinvent/domains/irinvent.ir/public_html/sites/all/modules/addtoany/addtoany.module).

نورالدين ابوالبركات عبدالرحمن بن نظام‌الدين احمد بن شمس‌الدين محمد جامي نامي‌ترين شاعر و نويسنده دانشمند و عارف قرن نهم هجري است. برخي از پژوهندگان او را بزرگترين استاد سخن بعد از حافظ و خاتم شاعران بزرگ پارسي‌گو ناميده‌اند، پدرش از مردم محله‌ي دشت اصفهان بود و نسبتش از يك سو به امام محمد شيباني و از سوي ديگر به شيخ‌الاسلام احمد ژنده‌پيل جامي عارف مشهور قرن پنجم هجري مي‌رسد. خانواده‌اش در خرجرد جام ساكن شده بودند و وي در روز 23 شعبان سال 817 هجري ولايت يافت و در جواني كه پدرش از جام به هرات رفت در آن شهر ساكن شد و در همان زمان به شاعري آغاز كرد، چندي «دشتي» تخلص مي‌كرد سپس «جامي» تخلص يافت در همان ايام كه به تحصيل علوم متداول زمان خود مشغول بود مجذب طريقه‌ي تصوف شد و در حلقه‌ي مريدان سعدالدين محمد كاشفري جانشين عارف مشهور و جانشين بهاءالدين نقشبند متوفي به سال 860هجري در آمد و در ضمن تحصيل صرف و نحو و منطق و حكمت مشايي و حكمت اشراق و طبيعيات و رياضيات و فقه و اصول و حديث و قرائت و تفسير، رمز تصوف را نيز فرا گرفت. در اين زمان در مدرسه‌ي نظاميه هرات ساكن بود و نزد معروفترين دانشمندان زمان مولانا جنيد اصولي و خواجه علي سمرقندي و مولانا شهاب‌الدين محمد جاجرمي كه افضل مباحثان زمان بود و سلسله تعليمش به مولانا سعدالدين تفتازاني مي‌رسيد تحصيل علم كرد. بعد از طي اين مراحل جامي از هرات به سمرقند كه در آن هنگام به بركت وجود الغ‌بيك ميرزا از مراكز مهم علمي بود، شتافت و خدمت قاضي‌زاده‌ي رومي را دريافت و اين استاد چنان شيفته اين شاگرد بود كه مي‌گفت: « تا بناي سمرقند است هرگز بجودت طبع و قدرت تصوف اين جوان جامي كسي از آب آمويه‌ گذر نكرد. »

 بدين ترتيب جامي در دو مركز علمي هرات و سمرقند به تكميل تحصيلات خود پرداخت  و به سر حد كمال معنوي نائل گرديد. بعد از مرگ سعدالدين كاشفري جامي در حلقه مريدان خواجه ناصرالدين عبيدالله معروف به خواجه‌ي احرار در آمد و در اين ميان يك سفر به مرو و سفر ديگر به سمرقند (870هجري ) و سفر ديگر به سمرقند و فاراب و تاشكند (884 هجري ) و سفري به حجاز و حج از راه خراسان، ري و همدان و كردستان و بغداد و كربلا و نجف و مدينه و مكه و دمشق و حلب و تبريز كرده ( 877 هجري ) و اين سفر از اواسط ربيع‌الاول سال 877 هجري آغاز شده و چند ماه به طول انجاميده است. جامي كه در جواني به شاعري آغاز كرده و در اين فن معروف شده و نخست ميرزا ابوالقاسم بابر و پس از آن ميرزا سلطان ابوسعيد به وي توجه كرده‌اند و سپس مورد توجه خاص ابوالغازي سلطان حسين بايقرا و امير معروف دربار وي عليشير نوايي قرار گرفته و در بازمانده‌ي عمر خود در دربار سلطان حسين بسيار معزز و محترم بوده است. و در ضمن شهرت وي در نواحي ديگر كشورهاي اسلامي پيچيده و با اوزن حسن‌آق‌قويونلو و سلطان يعقوب و سلطان محمد فاتح پادشاه معروف عثماني و سلطان بايزيد دوم رابطه داشته است و در اين ميان همه‌ي اوقات او مستغرق در كسب دانش و تحقيق و تأليف بوده و مردي وارسته و داراي عزت نفس و استغنا به‌شمار مي‌رفته و بسيار ساده زندگي مي‌كرده و در نيكوخواهي و ذوق و خوش طبعي و ظرافت و گشاده‌رويي و كرم در زمان خويش مشهور بوده است، و سرانجام در هرات روز هجدهم محرم سال 898 هجري در 81 سالگي زندگي را بدرود گفته است. ( دود از خراسان برآمد =898 هجري )و در همان شهر در كنار مزار سعدالدين محمد كاشغري او را به خاك سپرده و قبرش در حال حاضر معروف به تخت مزار است.

 جامي از باب قدرتي كه در شهر معضلات تصوف و عرفان به نظم دلپذير و به نثر فصيح عالمانه داشت، عرفان ايراني را كه در عهد وي به ابتذال مي‌گراييد در پايه و اساس عالمانه نگاه داشت و از اين راه توانست در صنف بزرگترين مؤلفان و شاعران عارف و صوفي مشرب پارسي‌گوي جاي گيرد. اما او با اين همه مراتب كه در عرفان داشت هيچ گاه بساط ارشاد نگسترد بلكه از اين امر گريزان بود و مي‌گفت: ( تحمل بار شيخي ندارم ) و به سادگي با ياران و اصحاب خود مي‌زيست و معتقد بود كه از راه معاشرت و مجالست اصلاح حال (ارباب طلب)ميسر است و مي‌فرمود: "هيچ كرامت به از آن نيست كه فقيري را در صحبت دولتمندي تأثر و جذبه‌يي دست دهد و از خود زماني وارهد" و به همين جهات بود كه با وجود اجازه‌ي "تلقين" كه از سعدالدين محمد كاشمري داشت از ارشاد سالكان سر باز مي‌زد، ولي با همه‌ي اين احوال بسياري از معاصران به او ارادت مي‌ورزيده و وي را صاحب مقامات و كرامات مي‌شمرده‌اند و آنچه فخرالدين علي در رشحات عين‌الحيات و عبدالغفور لاري در تكمله‌ي نفحات‌الانس و امير عليشير نوايي در « خمسه‌المتحيرين » در اين باب آورده‌اند دليل بر همين اعتقاد است.

سام ميرزا صفوي پسر شاه اسماعيل صفوي مؤلف كتاب تحفه‌ سامي نام جامي را در صحيفه پنجم از كتاب خود اول از همه ذكر كرده و نوشته است: «جامي آنكه غايت علو فطرت و نهايت حدت احتياج به تقرير حال و تبيين مقام ندارد. چه پرتو فضايل از شرق تا به اقصاي غرب رسيده و خوان نوالش از كران تا كران كشيده. (بيت)

 

نه ديوان شعر است اين بلكه جامي
    

كشيده است خواني به رسم كريمان

ز الوان نعمت در او هر چه خواهي
    

بيابي مـگـر مـدح و ذم لئيمـان

 

ديگر از صفات حميده جامي كه ممكن است ناشي از ملكه‌ غرور وي باشد همانا اباء نفس او از مدح و چاپلوسي در قبال اغنيا و اقوياست و اين صفتي است كه نزد شاعران ديگر كمتر ديده شده است. آثار عبدالرحمن جامي از نظم و نثر بسيار است. آثار منظوم او كه وي را رديف گويندگان بزرگ ايران درآورده در دو مجموعه‌ي بزرگ فراهم آمده است:

1.       ديوانهاي سه‌گانه

2.       هفت اورنگ.

 جامي ديوانهاي سه‌گانه خود را در سال 896 هجري به مناسبت سه دوره‌ي حيات خود تنظيم كرد و آنها را به ترتيب فاتح‌الشواب و واسطه‌العقد و خاتمه‌الحيات ناميد. سه ديوان جامي مشتمل است بر قصايد و غزليات و مقطعات و رباعيات. و اما هفت اورنگ جامي (سبعه) كه از زبده‌ترين آثار جامي تشكيل مي‌شود شامل اين مثنويهاست:

1- (اورنگ اول) سلسله‌الذهب، مثنويي است طولاني به بحر خفيف در ذكر حقايق عرفاني كه از سه دفتر فراهم آمده و در سال 890هجري تأليف شده است.

2- (اورنگ دوم) مثنوي سلامان، يا سلامان و ابسال به بحر رمل مسدس مجذوف يا مقصور حاوي اشارات عرفاني و اخلاقي همراه با حكايتها و تمثيل‌ها كه در سال 885 هجري به نظم درآمده است.

اين منظومه‌ي مثنوي رمزي مبتني است بر داستان سلامان و ابسال كه ابن‌سينا در كتاب الاشارات و التنبيهات اشاره بدان دارد و خواجه نصيرالدين طوسي آن را در شرح اشارات توضيح داده و جامي از مباني و رموز آن در اين داستان استفاده كرده و آن را به صورت مشروحي در آورده است.

3- (اورنگ سوم)تحفه‌الابرار، منظومه‌ايست به بحر سريع در وعظ و تربيت همراه با حكايتها و تمثيل‌هاي بسيار در بيست مقاله كه به سال 886 هجري به نظم آمده و شامل 1710 بيت است.

4- (اورنگ چهارم) سبحه‌الابرار، منظومه‌ايست دز يكي از اوزان بحر رمل در ذكر مقامات سلوك و تربيت و تهذيب كه شاعر آن را در چهل(عقد) تنظيم كرده و در هر يك از اين (عقد)ها اصلي از اصول عرفاني و اخلاقي مطرح ساخته و در‌ آن بحث نموده و به مناسبت حكايتها و تمثيل‌ها آورده است.

5- (اورنگ پنجم)يوسف و زليخا به بحر هزج مسدس مقصور يا محذوف در ذكر داستان يوسف و زليخا چنانكه مشهور است. جامي اين منظومه عالي داستاني و عشقي را در سال 888 هجري براي نظيره‌سازي بر خسرو شيرين نظامي آفريده است.

6- (اورنگ ششم) ليلي و مجنون كه در سال 889 هجري به يكي از اوزان بحر هزج يعني بر وزن ليلي و مجنون نظامي به پيروي از آن سروده است.

7- (اورنگ هفتم) خردنامه اسكندري به بحر متقارب در ذكر حكم و مواعظ از زبان فيلسوفان يونان كه هر يك را به عنوان خردنامه ناميده است. مثلاً: خردنامه‌ي اسطاطاليس و خردنامه‌ي سقراط و جز آنها.

 گذشته از اين ده كتاب (هفت اورنگ) و (سه قسمت جداگانه از اشعار ديوان قصايد و غزليات ) كه مجموعه‌ي اشعار اوست در رشته‌هاي مختلف به زبان پارسي و تازي كتابها و رساله‌هاي بسيار از خود بيادگار گذارده است كه فهرست آنها به ترتيب حروف هـجا بدين گونه است:

1-      اربعين 2- ارشاديه كه براي سلطان محمد فاتح فرستاده است 3- اشعه‌اللمعات در شهر لمعات عراقي(اتمام به سال 886هجري) 4- اعتقادنامه 5- بهارستان به تقليد گلستان سعدي كه در سال 892 هجري براي پسرش ضياءالدين يوسف تأليف كرده است 6- تاريخ صوفيان و تحقيق مذهب آنان 7- تاريخ هرات 8- تجنيس‌اللغات يا رساله‌ي تجنيس خط منظوم 9- ترجمه‌ي چهل حديث يا ترجمه‌ي اربعين حديث (اتمام به سال 866 هجري) 10- تفسير كه ناتمام مانده است 11- تفسير سوره‌‌ي فاتحه 12-الحاشيه‌القدسيه بر كلمات قدسيه‌ي بهاءالدين نقش‌بند 13- حليه‌الحلل در معما (اتمام به سال 856 هجري) 14- دره‌الفاخر در تحقيق مذهب صوفيه و حكيمان و متكلمان 15- ديوان رسايل 16- ذكر طريقه‌ي صوفيان به طريق خواجگان 17- رساله‌ي اركان (اتمام در روز پنجشنبه22 شعبان سال 877 هجري در بغداد) 18- رساله‌ي في‌الاهليت 19- رساله‌ي في‌التصوف و اهله و تحقيق مذهبم 20- رساله في السلسله‌النقشبنديه 21- رساله في‌الوجود 22- رساله في تحقيـق‌الوجـود 23- رساله تحقيق مذهب صوفي و متكلم و حكيم 24- رساله تهليليه 25- رساله شرايط ذكر 26- رساله صرف 27- رساله عروض 28- رساله عروه 29- رساله قوافي يا رساله در فن قافيه 30- رساله لا‌ اله الا الله 31- رساله‌ي معماي صغير 32- رساله‌ي معماي كبير 33- رساله‌ي معماي متوسط 34- رساله‌ي منطق 35- رساله‌ي منظومه 36- رساله‌ي موسيقي 37- رساله‌ي نوربخش در بيان حقيقت و طريقت مجاز 38- رساله‌ي وجود و موجود   39- رساله‌ي وحدت وجود 40- سبحه في‌النصايح و الحكم كه براي سلطان بايقرا تأليف كرده 41- سخنان خواجه‌ي پارسا 42- سؤال و جواب هندوستان 43- شهر ابيات اول مثنوي معروف به رساله‌ي النائيه يا ني‌نامه 44- شرح بيت قرآن‌السعدين خسرو دهلوي 45- شرح بيتين از مثنوي مولوي 46- شرح حال عرفا 47- شرح حديث ابي‌ذر العقيلي  48- شرح حديث اربعين 49- شرح رباعيات 50- شرح رباعيات وحدت وجود 51- شرح رساله‌الوضع عضدالدين 52- شرح فصوص‌الحكم ابن‌العربي ( اتمام به سال 896 هجري ) 53- شرح قصيده‌ي بر ده منظوم 54- شرح قصيده‌ي عطار 55- شرح مأته عامل 56- شرح مثنوي 57- شرح مخزن‌الاسرار 58- شرح معميات ميرحسين معمايي 59- شرح مفاتيح‌الغيب صدرالدين قونيوي منظوم و منثور 60- شرح نقايه مختصرالوقايه‌ي صدرالشريعه حنفي به فارسي 61- شواهد النبوه لتقويه يقين اهل الفتوه (اتمام به سال 885 هجري ) 62- صد كلمه‌ي علي بن ابيطالب با ترجمه‌ي فارسي 63- فوائدالضيائيه شرح كافيه في النحو از ابن حاجب كه به شرح جامي معروف است و در روز شنبه 11 رمضان سال 897 هجري براي پسرش ضياءالدين يوسف به پايان رسانيده است 64- كلمتي الشهاده 65-گل و نوروز 66- لوامع شرح قصيده‌ي ميميه‌ي ابن‌الفارض ( اتمام در صفر سال 875 هجري ) 67- لوايح ( اتمام در حدود 870 هجري ) 68-معميات 69- مفاتح الغيب در تفسير 70- مناسك حج منظوم 71-مناقب جلال‌الدين رومي 72- مناقب شيخ‌الاسلام عبدالله انصاري 73- منشآت 74- منظومه‌ي معما معروف به رساله‌ي اصغر معما 75- نظم‌الدرر شرح قصيده‌ي تائيه ابن‌الفارض 76- نفحات الانس من حضرات القدس تهذيب و تكميل كتاب طبقات‌الصوفيه عبدالله انصاري به زبان هروي در احوال مشايخ عرفا كه به نام عليشير نوايي در سال 883 هجري به پايان رسيده است 77- نقدالنصوص في شرح نقش‌الفصوص (اتمام به سال 863 هجري ) درباره‌ي تأثير فكري عبدالرحمن جامي بايد اضافه كرد كه مشايخ نقشبنديه به مطالعه‌ي آثار شيخ محيي‌الدين ابن عربي راغب بوده و آن را وسيله‌ي قوت اعتقاد سالك مي‌دانسته‌اند به همين جهت «فصوص » را به منزله جان و « فتوحات » را به مثابه دل مي‌شمرده‌اند. طبيعي است جامي هم بر شيوه‌ي آنان كار مي‌كرده و هم به تصوف علمي توجه داشته و اين توجه او را چه در آثار منظوم او خاصه«سبحه‌الابرار » و«تحفه‌الاحرار » و چه در آثار منثورش به ويژه در شرح لمعات عراقي «اشعه‌اللمعات » و در « لوايح » و در كتاب « لوامع » كه شرح فصول‌الحكم است، و در كتاب نقدالفصوص كه نقديست بر كتاب الفصوص شيخ صدرالدين قونوي شاگرد محيي‌الدين ابن‌العربي، و در قسمت «مقدمات و اصول » از كتاب نفحات‌الانس به وضوح ملاحظه مي‌كنيم.

 از وقايع مهم زندگاني جامي سفري بود كه به حجاز در سال 877 هجري كرد جامي كه پيرو طريقه نقشبنديه و در شريعت سنتي حنفي بود در اين سفر گرفتار اعتراض شديد شيعيان بغداد واقع شد و در نتيجه چهار ماه در بغداد ماند تا به دخالت قاضي‌القضات و مقصودبيگ برادر زاده او زن حسن و خليل بيگ برادر زن او از بلاي اعتراضاتي كه آنان بر قسمتي از اشعار سلسله‌الذهب داشتند رهايي يافت.

 جامي در اين سفر پيش از وصول به خانه‌ي كعبه، مرقد حسين بن علي (ع) و علي بن ابيطالب و محمد بن عبدالله (ص) را به تربت در كربلا و نجف و مدينه زيارت كرد و پانزده روز در مكه بماند و باز به مدينه معاودت نمود و در هر يك از اين زيارتها اشعاري به مناسبت سرود كه در ديوان او ثبت است. سيد محمد باقر خوانساري مؤلف روضات‌الجنات درباره‌ي اعتقاد مذهبي عبد الرحمن جامي مي‌نويسد:

" جامي در مذهب تابع ابوحنيفه و در طريقت مشرب نقشبنديه را داشت و به طوري كه معمول مردم تركستان بوده از سنيان ناصبي است و به همين مناسبت قاضي نورالله شوشتري با آنكه بسياري از نامداران اهل سنت را شيعه قلمداد كرده او را از لباس تسنن خارج نكرده و با آنكه ديگران با اندك عبارتي كه اظهار داشته‌اند به تشيع آنها تصريح كرده، جامي را با قصائد و آثار چندي كه درباره علي و خاندان او سروده تسنن او را استوارتر از تشيع او دانسته. از قصائد او كه در حق علي (ع) سروده مطلعش اينست:

 

اصبحت زائر الك يا شحنه‌النجف
    

بهر نثار مرقد تو نقد جان بكف

 

و امثال آن در غزليات و آثار نظمي ديگري كه درباره‌ي خاندان عصمت سروده است و همه‌ي آنها با تسنن ظاهري او مباينت دارد از جمله رباعي زير است:

 

اي مغبچـه‌ي دهر بده جـام مـيم
    

كامـد ز نـزاع سنـي و شـيعـه قـيم

پرسند كه جاميا چه مذهب داري؟
    

صدشكركه‌سگ سني‌و خر شيعه نيم

 

آثار جامي در خارج از ايران نيز رواج يافته است چنانكه برخي از مثنوي‌هاي او از آن جمله سلامان و ابسال و يوسف و زليخا و تفحه‌الاحرار و لوايح و رباعيات او به زبانهاي اروپايي به ويژه به فرانسه و انگليسي ترجمه شده است. پروفسور ادوارد براون تحقيقات خود را درباره‌ي جامي چنين به پايان آورده است:

« باري سخن ما با اين كلمات درباره‌ي جامي كه اگر خاتم‌الشعرا نباشد محققاً يكي از بزرگان اساتيد شعر است به پايان مي‌رسد. در كلام اين مرد نامي انديشه‌هاي صوفيانه و عقيده به وحدت وجود به كاملترين و نمايانترين صورتي نمايان گرديده است، و هرچند از جهات ديگر بعضي اساتيد با وي همدوش يا بر او برتري دارند، ولي هيچ استاد سخن و گوينده‌ي فارسي‌زبان در تنوع موضوع و تفنن به فنون مختلفه به پايه‌ي كمال او نمي‌رسد و اعجاب و تحسين معاصرين وي نسبت به قريحه فروزان او به جا و سلطنت او در ملك سخن بسزاست.»

عبدالرحمن جامي در دوران زندگاني خود همواره مورد توجه و ستايش خاص و عام بوده و در نظر پادشاهان و فرمانروايان و وزيران و اميران و مردان سياسي و ادبي و عموم مردم كشور ايران و ممالك همجوار قدر و منزلت فراوان داشته است. در طول تاريخ ادبي ايران براي هيچيك از گويندگان و نويسندگان ايراني اتفاق نيافتاده كه در يك زمان طرف توجه دو يا چند نفر از پادشاهان واقع گشته و در اثر محبت يكي از آنان طرف بي‌ميلي ديگران نشود. اين توفيق تنها شامل حال عبدالرحمن جامي بوده است كه در يك عهد مطلوب و محبوب پادشاهان ايران و روم و مصر و فرمانروايان شام و آذربايجان و عراق و حجاز بود و در نظر همگان مرتبتي عالي و رفيع داشت و علت اين توفيق نبوده است مگر داشتن فضل و علم كافي و بي‌اعتنايي و مال و منال دنيوي، آلوده نشدن به مدح و ذم عالي و داني، خضوع نفس و فروتني بي‌اندازه و بالاخره قوت ناطق كه گاه با فصايح و حكم مردمان را به راه راست كشانده و گاه با لطائف و شيريني سخني هم نفسان را شاد نمود. عبدالغفور لاري در تكمله مي‌نويسد: « گاهي قبا بدوش مبارك ايشان مي‌بود برداشته بر زير پا مي‌انداختندي و مي‌فرمودندي كه هم پلاسست و هم لباس.» گويند سلطان حسين بايقرا مدرسه‌اي در هرات ساخت و روز افتتاح مدرسه در صحن آن جشن عظيمي بر پا كرد و در گرداگرد مدرسه براي مدعوين بر حسب مقام و درجه محل‌ها تعيين شد، در صدر مجلس محلي براي سلطان و شاهزادگان و وزيران و در دو سمت براي طبقات مردم معلوم گشت، در يك قسمت تخت پادشاهي جائي براي نشستن عبدالرحمن جامي و در جانب ديگر جايگاهي براي امير عليشير نوايي در نظر گرفته شده بود. در همين هنگام ناگهان جامي از در درآمد و چون به علت ضعف پيري و ناتواني مزاج نتوانست خود را به صدر مجلس برساند در پايين مدرسه محلي كه خالي از جاه و جلال بود انتخاب كرده و بر زمين فرو نشست. در اثر آن وضع مجلس بر هم خورد و در نتيجه به علت جايگزين شدن پادشاه و وزير و شاهزادگان در كنار جامي ذيل آن مجلس و صدرش ذيل شد.

 اكنون بمنظور ارائه‌ي نمونه نثر عرفاني عبدالرحمن جامي يك لايحه (لايحه پنجم) از كتاب لوايح وي در اينجا نقل مي‌شود:

« آدمي اگرچه به سبب جسمانيت در غايت كثافت است، اما به حسب  روحانيت در نهايت لطافتست. به هر چه روي آرد حكم آن گيرد، و به هرچه توجه كند، رنگ آن پذيرد. و لهذا حكما گفته‌اند: چون نفس ناطقه بصور مطابق حقايق متجلي شود، و به حكم صادق آن متحقق گردد «صارت كأنه الوجود كله» و ايضاً عموم خلايق به واسطه‌ي شدت اتصال بدين صورت جسماني و كمال اشتغال بدين پيكر هيولاني چنان شده‌اند كه خود را از آن باز نمي‌دانند، و امتيازي نمي‌توانند و في‌المثنوي‌المولوي قدس سره من افاداته:

 

اي بـرادر تـو همين انديشه‌يي
    

مابقـي تـو استـخوان و ريـشه‌يي

گر گلست انديشه‌ي تو گلشني
    

ور بود خواري تو هيمه‌ي گلخني

 

پس بايد كه بكوشي، و خود را از نظر خود بپوشي، و بر ذاتي اقبال كني و به حقيقتي اشتغال نمايي كه درجات موجودات، همه مجالي جمال اويند و مراتب كاينات همه مرايي كمال او. و بر اين نسبت چندان مداومت نمايي كه با جان تو درآميزد، و هستي تو از نظر تو برخيزد، و اگر به خود روي آوري، روي به او آورده باشي. و چون از خود تعبير كني، تعبير از او كرده باشي، مقيد مطلق شود: و اناالحق هوالحق. رباعي:

 

گر در دل تو گـل گـذرد گـل بـاشي
    

ور بـلبـل بـي‌قرار بلبـل باشـي

تو جزوي و حق ‌كل است ‌اگر ‌روزي چند
    

انديشه‌ي كل‌پيشه‌كني‌ كل‌ باشي
 

 

ز آميزش جان و تن تويي مقصودم
    

وز مردن و زيستن تويي مقصودم

تـو دير بـزي كـه مـن بـرفتم ز ميان
    

گر من گويم ز من،تويي مقصودم

 

جامي قصايد متين و غزليات شور انگيز عرفاني با اوزان مطلوب و نادر به ويژه ملمعاتي بسيار بديع و دل‌چسب سروده است. غزل زير يكي از آنهاست:

 

نفحات وصلك او قـدت، جـمرات شوقك في الحشا
    

ز غمت به سينه كم‌آتشي‌كه‌نـزد ‌زبانه‌كماتشا

بتوداشت‌خو دل‌گشته‌خون،ز تو بود جان مرا سكون
    

فـهجـرتنـي فـجعلتـني متـحيرا متـوحـشا

دل مـن بـه عشق تـو مي‌نهد، قـدم وفا بـره طلـب
    

فلئن سعي فبه سعي، ولئن مشي فبه مشي

ز كمند زلف تو هر شكن، گـرهي فتاده بـه كار من
    

بگره‌گشائي زلف خود تو ز ‌كار من گرهي‌گشا

توچه‌مظهري‌كه ز جلوه‌ي تو صداي سبحه‌ي صوفيان
    

گذرد ز ذروه‌ي لامكان،كه‌خوشا‌ جمال‌ ازل ‌خوشا

همه‌اهل‌مسجد‌ و صومعه، پي ورد صبح و دعاي شب
    

من و ذكر طره و طلعت تو،من الغداه‌الي‌العشا

چه جفا كه«جامي» خسته دل ز جدايي تو نمي‌كشد
    

قدم ‌از طريق وفا بكش سوي عاشقان بلاكشا

 

اشعار زير نمونه‌ي آثار اوست:

به كعبه رفتم وز آنجا هواي كوي تو كردم
    

جـمال كعبه تماشـا بيـاد روي تو كردم

شـعار كـعبه چـو ديدم سياه دسـت تمـنا
    

دراز جـانب شـعر سيـاه مـوي تـو كردم

چو حلقـه‌ي در كعبه به صد نيـاز گرفتـم
    

دعاي حلقه‌ي گيسوي مشكبوي ‌تو كردم

نهاده خلق حرم سوي كعبه روي عبادت
    

من از ميان همه روي دل به سوي ‌تو كردم

مرا به هيچ مقامـي نبـود غير تـو كامـي
    

طواف‌ و ‌سعي‌كه كردم‌به‌جستجوي توكردم

به موقف عرفات ايستاده خلق دعا خوان
    

من از دعا لب خود بسته گفتگوي تو كردم

فتاده اهل فتي در پي منـي و مقاصـد
    

چو(جامي)از همه فارق من آرزوي تو كردم

 

گلزار عشق

از خارخار عـشق تـو در سينـه دارم خـارها
    

هـر دم شگفته بر رخم زان خارها گلـزارها

از بس فغان و شيونم چنگيست خم‌گشته تنم
    

اشك آمده تا دامنـم از هر مژه چون تـارها

ره‌جانب بستان‌فكن‌ كز ‌شوق‌تو گل در چمن
    

صد‌چاك‌كرده پيرهن شسته به‌خون‌رخسارها

تا سوي بـاغ آري گذر سرو و صنـوبر را نگر
    

عـمري پي نــظاره سر بر كـرده از ديـوارها

زاهد بمسجد ‌برده پي‌حاجي‌به‌پايان‌كرده طي
    

جايي كه باشد نقل و مي‌بيكاري است‌اين‌كارها

هر دم فروشم جان تو را بوسه ستانم در بها
    

ديوانـه‌ام بـاشد مـرا بـا خـود بـسي بـازارها

تو بوده يار هر خسي من مرده از غيرت بسي
    

يك بار ميرد هر كسي بيچاره جـامي بـارها

 

پرتو خورشيد وجود

اعـيان همـه شيـشه‌هاي گوناگون بود
    

كـافـتاد بـر آن پـرتـو خـورشيد وجود

هر شيشه كه سرخ بود يا زرد و كبود
    

خورشيد در آن هم به همان رنگ نمود

نكته‌ي عشق

بودم آن روز در اين ميكده از دردكشـان
    

كه نه از تـاك نشان بود و نـه از تاكـنشان

از خرابات‌نشينان چه نـشان مي‌طـلبـي
    

بي نشان نـاشده زيـشان نتوان يافت نشان

در ره ميكده آن به كه‌شوي اي دل خاك
    

شايد آن مست بدين سو گذرد جرعه‌فشان

نكته‌ي عشـق بـه تقليـد مـگو اي واعظ
    

بيش‌از‌ اين‌باده بچش چاشني جان‌بچـشان

(جامي) اين خرقه‌ي پرهيز بيانداز كه يار
    

همـدم بـي سـر و پايان شـود و رنـدوشان